تحویل

تحویل

این کلمه در زبان فارسی چند معنی و کاربرد مختلف دارد که بسته به زمینه جمله ممکن است متفاوت باشد. برخی از معانی رایج این واژه عبارتند از:

دادن یا سپردن چیزی به کسی: این معنی زمانی استفاده می‌شود که یک فرد یا سازمان، چیزی را به فرد یا طرف دیگری منتقل می‌کند، مانند تحویل کالا یا اسناد. در این حالت، این عمل به معنای انتقال مالکیت یا مسئولیت است.

ارائه یا عرضه کردن: در این کاربرد، به معنای ارائه دادن خدمات یا محصولات به مشتریان یا مخاطبان است، مثلاً تحویل پروژه یا ارائه گزارش به مدیر. این معنی بیشتر در زمینه‌های کاری و تجاری رایج است.

تبدیل یا تغییر: گاهی این واژه به معنای تغییر وضعیت یا حالت چیزی به شکل دیگری به کار می‌رود، مانند تحویل سال که اشاره به تغییر سال نو دارد. این کاربرد بیشتر در مواردی است که یک وضعیت به وضعیتی دیگر تبدیل می‌شود.

واگذاری یا انتقال: در این معنا، به مفهوم انتقال مسئولیت، وظیفه یا حق از یک نفر به نفر دیگر است، مثلاً تحویل سمت یا مسئولیت در یک سازمان. این کاربرد در حوزه‌های اداری و سازمانی دیده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

تحویل. [ ت َح ْ ] ( ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || بگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). تحویل چیزی به کسی؛ برگرداندن آن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). تغییر و تبدیل. ( ناظم الاطباء ): قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلایملکون کشف الضر عنکم و لا تحویلاً. ( قرآن 56/17 ). سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد لسنتنا تحویلاً. ( قرآن 77/17 ). و لن تجد لسنةاﷲ تحویلاً. ( قرآن 43/35 ). || تغییر شکل و صورت. ( ناظم الاطباء ). || نقل کردن چیزی از جایی به جایی دیگر. ( اقرب الموارد ). انتقال. ( ناظم الاطباء ): دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت می نمودند. ( کلیله و دمنه ).
نه خاقانیم گر همی عزم تحویل 
مصمم از این کلبه غم ندارم.خاقانی.چون سکندر من و تحویل به ظلمات عراق 
که سوی چشمه حیوان شدنم نگذارند.خاقانی. || ( اصطلاح دیوان جیش ) نقل نام و رزق سپاهی از جریده ای به جریده دیگر. ( از مفاتیح ). || ( اصطلاح موسیقی ) پرده شکستن. رجوع به تحویلات شود. || نزد محاسبان، صرف کسر است از مخرجی به مخرج دیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || گفته اند نزد محدثان انتقال است از اسنادی به اسناددیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || قلب کردن. ازاله کردن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || سپردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سپردگی. ( ناظم الاطباء ). تسلیم کردن چیزی به کسی. ( فرهنگ نظام ). || حواله نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). حواله. ( ناظم الاطباء ). در علم استیفا، حواله کردن. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ). || تحویل عین؛ حَولاء گردانیدن چشم کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || بگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برگردیدن و برگشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برگشتن بسوی چیزی ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازگشتن. ( ناظم الاطباء ). || تحویل ناقه؛ آبستن نشدن شتر ماده از گشن دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || تحویل زمین؛ خطا کردن آن یک سال در زراعت وبه صواب رسیدن در سال دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و قول اهل بلادنا: حول التوت؛ اذا ترک اغصانه هو من هذا. ( اقرب الموارد ). || تحویل چیزی؛ منتقل شدن آن. ( اقرب الموارد ). تحول آن. ( قطر المحیط ). || داخل شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح نجوم ) توجه کوکبی است از آخر برج به اول برج دیگر، مانند انتقال شمس از درجه اخیر حوت به درجه اولی از حمل. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در علم هیئت،منتقل شدن کوکبی از آخر برجی به اول برج و تحویل قمر را انتقال گویند. ( فرهنگ نظام ). انتقال خورشید از برج حوت به برج حمل و یا از برجی به برج دیگر و یا انتقال هر یک از سیارات از برجی به برجی دیگر. ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح نجومی، انتقال کوکبی بر توالی از آخر برجی به اول برج دیگر، مانند انتقال آفتاب از حوت به حمل و آنرا حلول نیز نامند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - جابه جا کردن. ۲ - تغییر دادن. ۳ - سپردن کاری یا چیزی به کسی.

فرهنگ عمید

۱. برگردانیدن.
۲. انتقال دادن، جابه جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن.
۳. سپردن چیزی به کسی.
۴. (اسم ) (ادبی ) = زشت * زشت وزیبا
* تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.

فرهنگ فارسی

برگردانیدن، انتقال دادن، جابجاکردن، انتقال
۱- ( مصدر ) جابجا کردن. ۲- تغییر دادن تبدیل کردن. ۳- بر گردانیدن گردانیدن. ۴- وا سپردن باز دادن. ۵- حواله کردن. ۶- ( مصدر ) جابجا شدن در آمدن. ۷- بر گشتن.۸- بار بستن کوچ کردن کوچیدن. ۹ - انتقال یافتن خورشید از برج حوت ببرج حمل یا سیاره ای از برجی ببرج دیگر. ۱٠ - ( اسم ) انتقال. ۱۱- تغییر تبدیل. ۱۲- برگشت. ۱۳ - ( اسم )خراج مالیات. ۱۴ - محصول. ۱۵- پول نقد سرمایه. جمع: تحولات. یا تحویل سال. تبدیل سال کهن بسال نو مخصوصا تحویل سال شمسی پیشین بسال شمسی نو.

دانشنامه عمومی

تحویل (فیلم ۲۰۰۵). تحویل یک فیلم انیمیشن کوتاه محصول سال ۲۰۰۵ میلادی است که توسط هنرمند دیجیتال و تجسمی آلمانی، طراح گرافیک و فیلمساز تیل نواک است که به عنوان پروژه پایان نامه او ساخته شده است. 

جملاتی از کلمه تحویل

مینای می از تندی این می بگدازد پیغام غمت در خور تحویل صبا نیست
در سال ۲۰۰۰ مقام شوالیه به کلارک اعطا شد، ولی شرایط جسمانی اجازهٔ سفر به لندن و دریافت نشان از ملکه الیزابت را به او نداد. این نشان در مراسمی در کلمبو توسط قائم‌مقام پادشاهی بریتانیا در سری‌لانکا به او تحویل شد. در سال ۲۰۰۵ نیز جایزهٔ لانکابیمانای که مهم‌ترین جایزهٔ غیرنظامی سری‌لانکا است به دلیل کمک‌های او به علوم و فناوری و وفاداری‌اش به کشور به او اعطا شد.
هنت سین کز پی تحویل گذارند به خوان گلرخان رنگی از آن تازه‌تر آمیخته‌اند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال ای چینگ فال ای چینگ فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس