احقر

لغت نامه دهخدا

احقر. [ اَ ق َ ] ( ع ن تف ) حقیرتر. خُردتر. کوچکتر. || خوارتر: احقر من التراب.

فرهنگ معین

( اَ قَ ) [ ع . ] (ص تف . ) حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر.

فرهنگ عمید

حقیرتر، کوچک تر، خوارتر.

فرهنگ فارسی

حقیرتر، کوچکتر، خوارتر
( صفت ) ۱ - حقیرتر کوچکتر خردتر خوارتر . ۲ - در تخاطب و تحریر گوینده و نویسنده از خود به ( احقر ) تعبیر کند . یا احقر انام . ۱ - کوچکترین مخلوق . ۲ - در تحریر نویسنده از خود بدین ترکیب تعبیر کند .

ویکی واژه

حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم