تشمر

لغت نامه دهخدا

تشمر. [ ت َ ش َم ْ م ُ ] ( ع مص ) خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکرده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). آماده شدن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. ( از اقرب الموارد ) : شیر تشمر او [شتربه ]را مشاهدت کرد. ( کلیله و دمنه ). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110 ). || بشتاب رفتن اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تشمیر شود.

فرهنگ معین

(تَ شَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) نک تشمیر.

فرهنگ عمید

۱. به سرعت رفتن، گذشتن.
۲. با ناز و تکبر خرامیدن و رفتن.
۳. آمادۀ کاری شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- آستین بر زدن دامن برچیدن . ۲- آماده شدن . ۳- چابکی کردن .

ویکی واژه

نک تشمیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مکعب فال مکعب