تخضع
تخضع. [ ت َ خ َض ْ ض ُ ] ( ع مص ) فروتنی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ).فروتنی نمودن. ( زوزنی ). بر خود بستن فروتنی را. ( ناظم الاطباء ). به تکلف فروتنی نمودن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || زاری نمودن. ( ناظم الاطباء ).
(تَ خَ ضُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) فروتنی کردن .
۱. زاری کردن.
۲. اظهار فروتنی کردن.
فروتنی کردن.