افسون دمیدن

لغت نامه دهخدا

افسون دمیدن. [ اَ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دمیدن کلمات عزایم و سحر :
لب روزگار از غایت صدق
فسون مهر بر رویش دمیده.نصیر همدانی ( ازارمغان آصفی ).بسکه بر من چشم او افسون سودا میدمد
جای ناخن حلقه زنجیرم از پا میدمد.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~. دَ دَ )(مص ل . ) سحر گفتن ، جادو کردن .

فرهنگ فارسی

دمیدن کلمات عزایم و سحر

ویکی واژه

سحر گفتن، جادو کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال امروز فال امروز