ادرار کردن که در زبان عامیانه به آن شاشیدن گفته میشود، به عملی در جانوران اطلاق میشود که طی آن مثانه از ادرار تخلیه شده و ادرار از طریق مجاری ادراری خارج میگردد. در فارسی قدیم، واژههای میزیدن و گمیزیدن نیز برای این عمل به کار میرفتهاند و امروزه فرهنگستان زبان و ادب فارسی از این واژهها برای ساخت واژگانی مانند میزنای، میزراه، دش میزی، خونمیزی و شبمیزی استفاده کرده است. محل خروج نهایی ادرار در تمامی موجودات، چه نر و چه ماده، در نزدیکی آلت تناسلی آنها قرار دارد. در مردان، این محل در نوک آلت تناسلی واقع شده و در زنان، کمی بالاتر از مهبل و در زیر کلیتوریس قرار دارد. بهطور کلی، دستگاه تناسلی ادراری وظیفه دارد تا ادرار را تا زمان مناسب برای تخلیه مثانه ذخیره کند. در دوران شیرخوارگی، ادرار کردن بهصورت یک رفلکس انجام میشود و به دلیل عدم تکامل کامل ارتباط عصبی با مراکز کنترل ادراری، این فرآیند غیرارادی است. در حین تخلیه، کف لگن و اسفنکتر پیشابراه شل میشوند و یک مسیر کممقاومت برای عبور محتویات مثانه ایجاد میکنند. سپس، عضله دتروسور منقبض شده و ادرار به سمت جلو حرکت میکند.
شاشیدن
لغت نامه دهخدا
شاشیدن. [ دَ ] ( مص ) کمیز کردن. ( شرفنامه منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. ( برهان قاطع ) ( شعوری ). پیشاب کردن. میزیدن. میختن. آب تاختن. پیشاب ریختن. زهراب ریختن. آب انداختن.( در ستوران ). جیش کردن. ( در اطفال ). چامیدن. ادرار کردن. شَفشَفَه. انتضاح. ( منتهی الارب ): گفت این گربه بر صوفیی ما شاشید. ( اسرار التوحید ). تفشیج؛ پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن. ( منتهی الارب ).
- پس شاشیدن؛ در زبان محاوره تنزل کردن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال:
مثل شتر پس میشاشد؛ رو به انحطاط و تنزل میرود. رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
اگر نشاشیدی شب دراز است. ( فرهنگ نظام ).
به زمین سفت نشاشیدی که برویت ورپاشد. ( فرهنگ نظام )؛ هنوز مواجه با مشکل و مانع نشده ای.
بوته ای نشاشیده نگذاشته. ( فرهنگ نظام )؛ همه را گند زده.
|| غایط افکندن. ریدن. ریستن. || فروریختن آب و شراب و امثال آن باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( شعوری ج 2 ورق 130 ). فروریختن آب و شراب و امثال آن که پیشاب گویند. ( انجمن آرای ناصری ). ریختن. ( ناظم الاطباء ). معنی اصلی شاشیدن ریختن آب و هر مایع است که در اوستا «شیچ » بوده و در سنسکریت «سیچ ». ( فرهنگ نظام ). و رجوع به شاریدن شود. || ترشح کردن. ( برهان قاطع ). چکیدن. ( ناظم الاطباء ). آب زدن. پاشیدن. رَش. نَضح. || ترشدن به آب. ( شرفنامه منیری ). تر شدن. ( برهان قاطع ) ( شعوری ج 2 ص 130 ).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] فرو ریختن و سرازیر شدن آب، شاریدن.