بوزده

لغت نامه دهخدا

بوزده. [ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بوگرفته. بوی بد گرفته. آلوده شدن بچیزهای بدبو: علف بوزده را گوسفند نمیخورد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- بوزده بودن زخم؛ ناسور شدن زخم از رسیدن بوی مشک و مانند آن. ( آنندراج ):
باز دارم بتن از تیر نگاهی زخمی
باز زخم کهنم بوزده از بوی کسی است.ملا تشبیهی ( از آنندراج ).

نجات یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز