ناسور شدن

لغت نامه دهخدا

ناسور شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ناسورگشتن. در تداول،به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن. به واسطه سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه. ( یادداشت مؤلف ). || چرکین شدن ریش. رجوع به ناسور شود: و اندر این مدت جزوی دیگر که درست باشد از شش سوخته شود و ریش فراخترگردد و باشد که ناسور گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

جمله سازی با ناسور شدن

زخم من منّت ناسور شدن را ز که جوید خال مشکین و خط عربده‌ریز تو که خوبست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خوبی که از حد بگذرد
خوبی که از حد بگذرد
هورنی
هورنی
پیشه
پیشه
مطلقه
مطلقه