کسعه

لغت نامه دهخدا

( کسعة ) کسعة. [ ک ُ ع َ ] ( ع اِ ) خجک سپید در روی هر چیز. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نقطه ٔسفید در جبهه هرچیز. ( از اقرب الموارد ). || پرهای سفید در زیر دم عقاب و دیگر مرغان. ( ناظم الاطباء ). پرریزه سپید فراهم آمده زیر دم عقاب و جز آن از مرغان. ج، کُسَع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ریزه نان. ج ِ کُسَع. ( ناظم الاطباء ). || خر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خران ِ کره. ( منتهی الارب ).کره خر. ( ناظم الاطباء ). || خران و گاوان کار و خدمت. ( منتهی الارب ). گاو کار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بنده بدانجهت که رانده شود از عصا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دهش یا ستور که جهت شیر انعام کنند کسی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) نام صنمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). نام بتی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خجک سپید در روی هر چیز. نقطعه سفید در جبهه هر چیز یا ریزه نان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت