کاردگری

لغت نامه دهخدا

کاردگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل کاردگر. شغل کاردسازی داشتن: در «ازجاه » درویشی بود حمزه نام و کاردگری کردی و مرید شیخ بوسعید بود. ( اسرار التوحید چ ذبیح اﷲ صفا ص 192 ). || ( اِ مرکب ) دکان و حانوت کاردگر.

فرهنگ عمید

شغل و عمل کاردگر، کاردسازی.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل کارد گر کارد سازی: [ در [ از جاه ] درویش بود حمزه نام و کارد گری کردی... ]. ( اسرار التوحید ) ۲ - ( اسم ) دکان کارد گر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بنت
بنت
هیز
هیز
روزگار
روزگار
نغمه
نغمه