چهارموج

لغت نامه دهخدا

چهارموج. [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ] ( اِ مرکب ) طوفان. گرداب. رجوع به چارموج شود.
- چهارموج بلا؛ بلا که از چهار جهت روی آورد. داهیه که از هر جانب روی کند. مجازاً به معنی بلای بزرگ. مصیبت عظیم. فتنه تامه. بلای هول:
در میان چهارموج بلا
تو هم ای دل بلای ما شده ای.؟

فرهنگ عمید

۱. طوفان شدید دریا.
۲. غرقاب، گرداب.

فرهنگ فارسی

طوفان. گرداب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متعبد
متعبد
جل جلاله
جل جلاله
نکس
نکس
چیره
چیره