پهن گشتن

لغت نامه دهخدا

پهن گشتن. [ پ َ گ َ ت َ ]( مص مرکب ) پهن گردیدن. گسترده شدن. منبسط شدن. عریض گشتن. پخت شدن. پخچ شدن. رجوع به پهن گردیدن شود.

فرهنگ فارسی

پهن گردیدن پهن شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس