پرکوس

لغت نامه دهخدا

پرکوس. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) که کوس بسیار دارد. پرشکن. پرنورد. بسیار کیس:
سر بتاب از حسد و گفته پرمکر و دروغ
چوب ترمغزمخر جامه پرکوس و اریب.ناصرخسرو.و رجوع به کوس شود.

فرهنگ عمید

۱. پرشکن.
۲. پرچین وچروک.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال راز فال راز فال اعداد فال اعداد فال قهوه فال قهوه