نگزاییدن

لغت نامه دهخدا

نگزاییدن. [ ن َ گ َ دَ / ن َ دَ ] ( مص منفی ) آسیب نرساندن. مقابل گزاییدن. رجوع به گزاییدن شود:
جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی
که بفزاید به آبان ها و نگزایدْش صرصرها.منوچهری.آنکس که ز پشت سعد سلمان آید
گر زهر شود ملک تو را نگزاید.مسعودسعد.