مهادنت

لغت نامه دهخدا

مهادنت. [ م ُ دَ / دِ ن َ ] ( از ع، اِمص )مهادنة. آشتی کردن و صلح نمودن با همدیگر: با سلطان طریق مهادات و مهادنت پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 392 ). در میان این ایلک خان با قبایل و خیول ترکستان به اعالی ماوراءالنهر رسید و ناصرالدین رسول فرستاد و کلمه مصالحت و مسأله مهادنت از سرگرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به مهادنة شود.
مهادنة. [ م ُ دَ ن َ ] ( ع مص ) مهادنت. آشتی کردن و صلح نمودن با هم. ( ناظم الاطباء ). آشتی کردن با هم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مصالحه و موادعه.( از اقرب الموارد ). مصالحه. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ معین

(مُ دِ نَ ) [ ع. مهادنة ] (مص ل. ) صلح کردن.

فرهنگ عمید

آشتی کردن، صلح کردن با یکدیگر.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) آشتی کردن با یکدیگر صلح نمودن. ۲ - ( اسم ) آشتی صلح: [ و طریق نیکوتر از موافقت و مرافقت و مهادنت... کدام ? ]

ویکی واژه

مهادنة
صلح کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میسترس
میسترس
جلب نظر
جلب نظر
جوی
جوی
کمینه
کمینه