معکن

لغت نامه دهخدا

معکن. [ م ُ ع َک ْ ک َ ] ( ع ص ) آنکه از فربهی شکمش دارای نورد یا چین باشد. ( ناظم الاطباء ). || انبوه و درهم فشرده و پرچین و شکن:
نماز شامگاهی گشت صافی
ز روی آسمان ابر معکن.منوچهری.

فرهنگ معین

(مُ عَ کَّ ) [ ع. ] (ص. ) بزرگ شکم، کسی که شکمش از فربهی چین و چروک دارد.

فرهنگ عمید

کسی که از فربهی گوشت های شکمش بر روی هم افتاده باشد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه از فربهی شکمش دارای چین و نورد باشد: نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن. ( منوچهری )

ویکی واژه

بزرگ شکم، کسی که شکمش از فربهی چین و چروک دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آب از دستش نمی‌چکد
آب از دستش نمی‌چکد
الم
الم
گرایش
گرایش
کس کش
کس کش