مرتوق

لغت نامه دهخدا

مرتوق. [ م َ ] ( ع ص ) بسته شده. مسدود گشته. رتق الفتق؛ سده و ألحمه، و الفتق مرتوق و رتق. ( از متن اللغة ). نعت مفعولی است از رتق. رجوع به رتق شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
احتساب
احتساب
تزویر
تزویر
ضمیمه
ضمیمه
انعکاس
انعکاس