قعن

لغت نامه دهخدا

قعن.[ ق َ ع َ ] ( ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی. || برآمدگی سر بینی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است. ( منتهی الارب ). || گشادگی میان دو پای وقت رفتن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( مص ) کوتاه شدن فاحش بینی. || بلند شدن و ارتفاع سر بینی. ( اقرب الموارد ).
قعن. [ ق َ ] ( ع اِ ) کاسه بزرگ که در آن خمیر سازند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قعن. [ ق َ ] ( اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت
علت
اندر
اندر
آراست
آراست
کصخل
کصخل