فرزعه

لغت نامه دهخدا

( فرزعة ) فرزعة. [ ف ُ زُ ع َ ] ( ع اِ ) واحد فرزع. ( اقرب الموارد ). یک پنبه دانه. || پاره ای از گیاه. ج، فرازع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام یکی از هشت کرکس لقمان است. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال رابطه فال رابطه فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت