عرز

لغت نامه دهخدا

عرز. [ ع َ ] ( ع مص ) نکوهیدن کسی را و سرزنش نمودن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || درشت و سطبر گردیدن. ( منتهی الارب ). || گرفته و ترنجیده گردیدن و منقبض شدن. ( ناظم الاطباء ). || سخت کشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || در کف گرفتن چیزی را و چسبانیدن انگشتان را بر آن، به اینکه می نماید از آن برخی و ننماید تمام آنرا تا که مشتاق دیدنش گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عرز. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) درشت و سخت گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
عرز. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن. و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نوعی از درخت یز خرد و باریکتر از آن و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز