شسوف

لغت نامه دهخدا

شسوف. [ ش ُ ] ( ع مص ) شَسافَة. ( ناظم الاطباء ). خشک کردن چیزی را ( متعدی ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به شسافة شود. || خشک گردیدن. ( لازم ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول
دودول
مطلقه
مطلقه
متفاوت
متفاوت
چیره
چیره