سبزته

لغت نامه دهخدا

سبزته. [ س َ ت َه ْ ] ( ص مرکب ) معشوق سبزفام و آنچه بظاهر سبز و در باطن سرخ باشد چون حنا و بان. ( آنندراج ):
چون نباشد سبزته گلگون رخ سبزان هند
کم ز ابر دیده خون در پایشان مالیده ام.کلیم ( از آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرار کردن
اسرار کردن
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای
آب و آتش
آب و آتش
عاری
عاری