زؤول

لغت نامه دهخدا

زؤول. [ زُ ئو ] ( ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاًو زولاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای. ( منتهی الارب ). زوال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زوال شود.
زوول. [ زُ ] ( ع مص ) زالت الشمس زوالاً و زوولاً ( بدون همزه ) و زیالاً و زولاناً؛ مایل گردیدن آفتاب از میانه آسمان. ( از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش
کس کش
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
لاشی
لاشی
اورگیم
اورگیم