رخش کردن. [ رَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) سرخ کردن. گلگون ساختن: بکوبم به گرز گران سَرْت پست کنم رخش از خون بر و تیغ و دست.فردوسی.ز بس سر که تیغش همی کرد پخش زمین کرد گلگون و مه کرد رخش.اسدی.چو بر گِل گران بدره ها بخش کرد همه رنگ رخساره شان رخش کرد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).