دکم

لغت نامه دهخدا

دکم. [ دَ ]( ع مص ) دست در سینه زده راندن کسی را، و سپوختن. ( از منتهی الارب ). راندن و دفع کردن کسی را: دکمه فی صدره؛ أی دفعه. ( از اقرب الموارد ). || کوفتن بعض را بر بعض. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکستن دهان یا بینی کسی را. || آرمیدن با زن. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).

فرهنگ فارسی

دست در سینه زده راندن کسی را.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زیبا
زیبا
صبا
صبا
چوسی
چوسی
داشاق
داشاق