تیزابه

لغت نامه دهخدا

تیزابه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) تیزاب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || آب زبان گز: تیزابه اسفناج را پس از پختن باید گرفت. ( یادداشت ایضاً ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارکان
ارکان
سرشک
سرشک
مطیع
مطیع
مطاع
مطاع