تدفیق

لغت نامه دهخدا

تدفیق. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک ریختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). نیک بریختن. ( زوزنی ). سخت ریخته شدن آب. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بسیار ریختن هر دو دست کسی عطا را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ریختن بر دستهای کسی عطا را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). شدد للمبالغه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نیک ریختن نیک بریختن سخت ریخته شدن آب بسیار ریختن هر دو دست عطا را بر دستهای کسی عطا کردن شدد للمبالغه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول
دودول
الم
الم
پومپویر
پومپویر
غلام
غلام