بند داشتن

لغت نامه دهخدا

بند داشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) مقید بودن. گرفتار بودن: امیر محمد از صدر بزیر آمد و بند داشت... و ما وی را بدیدیم... و گریستن بر ما افتاد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

مقید بودن. گرفتار بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت