( آسیمه سار ) آسیمه سار. [ م َ /م ِ ] ( ص مرکب ) آسیمه سر. سرآسیمه.آسیمه: من از بهر آن بچه آسیمه سار همی گردم اندر جهان سوگوار.شمسی ( یوسف و زلیخا ).و رجوع به آسیمه و آسیمه سر و سرآسیمه شود.
فرهنگ معین
( آسیمه سار ) ( ~. )(ص مر. )سرآسیمه،آسیمه سر.
فرهنگ فارسی
( آسیمه سار ) ( صفت ) ۱ - مضطرب پریشان مشوش آشفته. ۲ - حیران حیرت زده متحیر سرگشته. ۳ - متعجب بشگفتی مانده. ۴ - دهشت زده هراسیده بیمناک. ۵ - ژولیده نابسامان. ۶ - شتابزده. سر آسیمه