میانه قلیان

لغت نامه دهخدا

میانه قلیان. [ ن َ / ن ِ ق َل ْ ] ( اِ مرکب ) میانه. میانه غلیان.( یادداشت مؤلف ) رجوع به میانه و میانه غلیان شود.

فرهنگ فارسی

میانه میانه غلیان

جمله سازی با میانه قلیان

که هر کز میانه نهد پیش پای مر او را دهم دخترم را همای
ز رحمت باشی الحق بیکرانه چو کردی خویش بینی در میانه
تنها در میانه ما شور این عزاست کاین شور در زمین و زمان هم گرفته است
جان‌های پاک بر سر دار فنا شدند تا زین میانه سر انا الحق شد آشکار
تن و جان را به دست عقل سپار پای بیگانه در میانه میار
اگر به حرف اثر بود زین میانه چرا در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دارک
دارک
اوشاخ
اوشاخ
مجال
مجال
فال امروز
فال امروز