لغت نامه دهخدا
عودالکهنیا. [ دُل ْ ؟ ] ( ع اِ مرکب ) عودالصلیب. عبدالسلام. ابوزیدان. فاوانیا. رجوع به عودالصلیب شود.
عودالکهنیا. [ دُل ْ ؟ ] ( ع اِ مرکب ) عودالصلیب. عبدالسلام. ابوزیدان. فاوانیا. رجوع به عودالصلیب شود.
عود الصلیب عبدالسلام ابوزیدان
💡 از خط تو چون قلم همی سرنکشم بر آتش تیمار تو چون عود خوشم
💡 بیا بیا که نوید از جناب دوست رسید که عید تو منم و عود مینماید عید
💡 روزن آهی شود هرموی براندام او هرکه باشد عود خام آرزو در مجمرش
💡 اندر طریق عشق تو مردن سلامتست وای ار سلیم عود کند زین سفر کسی
💡 هم زاوّل روز از تو همی بوی خوش آید گویی همه شب سوختهای عود قماری
💡 سماع دیر مغان کن، ز تار عود دلم گشوده ناخن غم، پرده های ساز اینجا