ملک ستایی

لغت نامه دهخدا

ملک ستایی. [ م َ ل ِ س ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک ستای. ستایشگری ملک. مداحی پادشاه:
ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم
از تو غزل سرایی از من ملک ستایی.فرخی.

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی ملک ستای. ستایشگری ملک

جمله سازی با ملک ستایی

وگر ز بی‌خردیها لب این ترانه زند چنان بود که ستایی ثواب را به گناه
کنون کز صد، نود یزدان ستایند بدین یزدان ستایی‌، دیو رایند
پی خود ستایی زبان برگشود دو بیتی به تازی زبان بر سرود
دلش را پرست، ار خرد را پرستی کفَش را ستای، ار سخا را ستایی
زبان زگفتهٔ بیجا ببند قاآنی که خود ستایی دور است از طریق ثواب
سیمرغ ستایی تو و سیمرغ که دید؟ ور دید کسی تو خود ندیدی باری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فمبوی
فمبوی
ضمیمه
ضمیمه
چیره
چیره
فال امروز
فال امروز