مار نیرنگ

لغت نامه دهخدا

مار نیرنگ. [ رِ ن َ / ن ِ رَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ماری که از افسون ساخته شده چون مار ساحران فرعون. ( حاشیه هفت پیکر نظامی چ وحید ص 212 ):
به عقیدت، جهود کینه سرشت
مار نیرنگ و اژدهای کنشت.نظامی ( هفت پیکر ص 212 ).

جمله سازی با مار نیرنگ

نیرنگ بد و نیک دو عالم همه ازتوست گر بگذری از خویش نه صلحست و نه جنگی
"بی" پیشوند نفی کننده و "بالان" به مفهوم "نیرنگ، و تله " که در مجموع به مفهوم "بدون نیرنگ و بدون حقه" می‌باشد.
یاد آن عیشی‌که از نیرنگ جولان‌کسی گرد من د‌ر پرده چون صبح بهاران‌رنگ داشت
چه پرده‌های نیرنگ ز شان، به بارگاه شه درم من (ز شان به بارگاه شه درم من)
پاؤل ناتانسون و کاترین ک. یانگ، اساتید مطالعات دینی ادعا می‌کنند که خواست‌های فمینیست برای برابری یا برابری نیرنگ برای زن‌کانونی است.
در مسابقات قهرمانی جهان که در کشور فرانسه برگزار شد، داوود گیل نیرنگ به همراه تیم ملی کشتی فرنگی ایران با یک تیم بسیار جوان، توانستند با ۳۶ امتیاز پس از تیم ملی روسیه، به مقام نایب قهرمانی جهان دست پیدا کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انعکاس
انعکاس
خویش
خویش
افتخار
افتخار
اسکل
اسکل