کین پژوه

لغت نامه دهخدا

کین پژوه. [ پ َ ]( نف مرکب ) کینه جو. انتقامجو. کینه خواه:
سرانجام پیران بیامد ز کوه
مرا برد نزدیک آن کین پژوه.فردوسی.

فرهنگ فارسی

کینه جو ٠ انتقامجو ٠ کینه خواه ٠

جمله سازی با کین پژوه

قوت روح از سماع جوی و ز مطرب قوت روان از غزل پژوه و ترانه
ای امیر شاهزاده خسرو دانش پژوه ناپژوهیده سخن را طبع تدبیر آن بود
بدو گفت کای مرد دهقان پژوه چه باشی بدین دشت با این گروه
چنین داد پاسخ که دانش پژوه همی سرفرازد ز هر دو گروه
چنین آمد از مرد دانش پژوه چو فرمان درآید چه دشت و چه کوه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال آرزو فال آرزو فال انبیا فال انبیا فال اوراکل فال اوراکل