کوچ تگین

لغت نامه دهخدا

کوچ تگین. [ ت َ ] ( اِخ ) پهلوان یکی از رؤسای لشکری سلطان جلال الدین خوارزمشاهی. ( از تاریخ مغول تألیف اقبال ). رجوع به همان مأخذ ص 64 شود.

جمله سازی با کوچ تگین

ریشهٔ احتمالی دیگر برای نام تگین‌آباد نام قراتگین، فرمانده سامانی است که بر امیر نصر سامانی شورید و در سال ۹۳۰ میلادی به بُست گریخت.
علی تگین را آنجا پدید آمده گیر اگر بداند کو را بود بر تو امان
خوش نخسبند همی از فزعش زانسوی آب نه قدر خان طغانخان نه ختا خان نه تگین
چاکر تو شوند خان و تگین بندهٔ تو شوند میر و وزیر
از آنجایی که موهان تگین به جای قغان عروج کرد، ارباب موهان قاغان و لرد موهان تگین پس از آن در مدتی طولانی منجی همه جهان بودند.
ای برده به شمشیر همه ملک تگین آورده همه ملک تگین زیر نگین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفن
خفن
مجال
مجال
شیمیل
شیمیل
توحید گوی
توحید گوی