چهار تکبیر کردن

لغت نامه دهخدا

چهار تکبیر کردن. [ چ َ / چ ِ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گزاردن نمازمیت. رجوع به چار تکبیر کردن شود. || ترک کردن. رها کردن. و ترک گفتن: پس چون بر ساحل محیط کرم تشنه روزی چند صبر کرد و اثر شفاء عارضه نمیدید، چهار تکبیر بر آن حضرت کرد و عنان عزیمت بر صوب غور و غزنین گردانید. ( تاریخ سلاجقه کرمان ).

فرهنگ فارسی

گزاردن نماز میت. یا ترک کردن.

جمله سازی با چهار تکبیر کردن

زان دو محراب نشین هندو زنارپرست پیش کفار به دریوزه تکبیر شدیم
زان که چشم بد بدان عارض رسد زود در ده بانگ تکبیر ای پسر
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد در نماز آمد به مسکینی و درد
فراموشم نخواهی شد چو الحمد در آن دم که به تکبیر آوری باد
سوسن با تیغ و سمن با سپر هر یک تکبیر غزا می‌کند
تکبیر فتح گوید سیاره چون برانی با فکرت مصور با نصرت مجسم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز