چغز باره

لغت نامه دهخدا

چغزباره. [ چ َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) سبزی بالای آب ایستاده که جامه غوک و بزغسمه نیز گویند. ( رشیدی ). سبزه بسته روی آب که نام مشهورش جل وزغ است. ( فرهنگ نظام ). چغزابه و چغزپاره و چغزواره. طحلب. جامه غوک. و رجوع به چغزابه و چغزاوه و چغزپاره و چغزواره شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جام. غوک.
سبزیی بالای آب ایستاده که جام. غوک و بزغسمه نیز گویند

جمله سازی با چغز باره

همی بست بر باره رهام تنگ به برگستوان بر زده طوس چنگ
چو آن بنده بشنید آوای پیر باستاد و از باره آمد به زیر
به خنجر تن هر دو را پاره کرد سرانشان ز تن کند و بر باره کرد
بزد بر زمین و به بستش دو دست دگرباره بر باره کین نشست
به چشم او یکی ذره نسنجد اگر عالم شود صد باره چندین
همی گفت شه چاره جوید مگر به دامم درآرد دگر باره سر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فان
فان
آراست
آراست
اسرع وقت
اسرع وقت
داشاق
داشاق