چغز باره
فرهنگ فارسی
سبزیی بالای آب ایستاده که جام. غوک و بزغسمه نیز گویند
جمله سازی با چغز باره
همی بست بر باره رهام تنگ به برگستوان بر زده طوس چنگ
چو آن بنده بشنید آوای پیر باستاد و از باره آمد به زیر
به خنجر تن هر دو را پاره کرد سرانشان ز تن کند و بر باره کرد
بزد بر زمین و به بستش دو دست دگرباره بر باره کین نشست
به چشم او یکی ذره نسنجد اگر عالم شود صد باره چندین
همی گفت شه چاره جوید مگر به دامم درآرد دگر باره سر