پیاز حسرت
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پیاز حسرت
بیدل گداز دل خور و دندان به لب فشار بر خوان عشق دعوت نان و پیاز نیست
گیپا نگر که با همه حشمت نمی کند با پرده پیاز برابر حریر را
این صفت زو تو کی نیوشی باز آنگهی چون خورد چو نوش پیاز
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیاز
به تیغ مطبخ از آن مثله شد که درپوشید لباس تو برتو از دماغ گنده پیاز