پوست پلنگی

لغت نامه دهخدا

پوست پلنگی.[ ت ِ پ َ ل َ ] ( ص نسبی مرکب ) منسوب به پوست پلنگ با دو رنگ زرد و سیاه بدرازا کشیده. آلاپلنگی. چل. چلچل ( در تداول مردم قزوین ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به پوست پلنگبدو رنگ زرد و سیاه بدرازا کشیده آلا پلنگی.

جمله سازی با پوست پلنگی

💡 فلک درهم شد از خشم پلنگی سیه شد روی شب، چون موی زنگی

💡 مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل به مو دایم به جنگی ای دل ای دل

💡 نیفهٔ روبه چو پلنگی به زیر نافهٔ آهو شده زنجیر شیر

💡 دلیران را به خون گلگون تبر زین پلنگی چند ناخن کرده خونین

💡 روی هر سنگ، ددی صدرنشین پشت هر بوته‌، پلنگی به کمین

💡 پلنگی جای کرد اندر چراگاه همانجا گلهٔ خود را چراندیم