پله سرا

لغت نامه دهخدا

پله سرا. [پ َ ل َ س َ ] ( اِخ ) نام قریه ای از دهستان نشتادر تنکابن. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 106 ).

فرهنگ فارسی

نام قریه از دهستان نشتادر تنکابن

جمله سازی با پله سرا

نیست در جاذبه عشق مرا کوتاهی پله ناز تو بسیار گران افتاده است
نیست صائب در ترازوی شعورش سنگ کم هر که در یک پله دارد کعبه و بتخانه را
سود من در پله نقصان ز بی‌سرمایگی است می‌شدم سیمرغ اگر بال مگس می‌داشتم
دل خسرو که همه شیشه می می سنجد سنگ قلب است که در پله طاعات نهیم
من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت
دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان بر در دکان زند خواجه به زخم پله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه