شمس تبریز که خورشید یکی ذره اوست ذره را شمس مگوییدش و پرهیز کنید
پرهیز کن از گنه بود گرچه قلیل اندک اندک چو جمع شد بسیار است
از جلوه گاه مدح تو پرهیز می کنند از شرم آنکه نیک تباهند و بد نشان
بس خرقهٔ پرهیز که شد در گرو می سرمست چو از خانهٔ خمّار برآمد
هم پهلوی خم سر نه، ای خواجهٔ هرجایی پرهیز ز هشیاران وز مردم غوغایی