نظام بصری

لغت نامه دهخدا

نظام بصری. [ ن َ ظْ ظا ب َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن سیار. رجوع به نظام، ابراهیم بن سیاربن هانی شود.

فرهنگ فارسی

ابراهیم بن سیار

جمله سازی با نظام بصری

که بی این دو عالم ندارد نظام اگر روم خوبست بی‌زنگ نیست
در قافله که نقد نام همه است در نظم وجود ما نظام همه است
سرباز تو در شهر بغارت شده مشغول سرهنگ تو پندارد کاین شرط نظام است
ای خانه و ضمیر تو خورشید و تیر ملک ای در نظام دور جهان دستگیر ملک
نیاورند صلاح و نظام عالم را چو آفتاب چنین داور آسمان و زمین
چو این هر دو جمعند در یک مقام بُوَد عرصة مُلک و دین بر نظام