نشیمن ساختن

لغت نامه دهخدا

نشیمن ساختن. [ ن ِ م َ ت َ ] ( مص مرکب )مقام کردن. مسکن گرفتن. به سکنی گرفتن:
مرا یک گوش ماهی بس بود جای
دهان مار چون سازم نشیمن.خاقانی. || فرود آمدن.جای گرفتن. آشیان کردن:
که سازد تیره ابر آنجا نشیمن.منوچهری.

فرهنگ فارسی

مقام کردن. مسکن گرفتن. به سکنی گرفتن. یا فرود آمدن. جای گرفتن.

جمله سازی با نشیمن ساختن

سال که هوا سرد یا خیلی گرم نباشد نقش نشیمن دوم را در بین خانواده‌های یزدی پیدا می‌کند.
این اتاق محل اصلی زندگی و به عبارتی اتاق نشیمن و زندگی محسن مقدم و همسرش بوده‌است. تعدادی قلمدان، جعبه و گنجفه‌های (کارت‌های بازی) پاپیه ماشه و نیز نقاشی‌هایی که توسط مقدم کشیده شده به نمایش درآمده‌است.
ساگارتی‌ها از اقوام پارسی صحرا گرد (به پارسی باستان: Asagartiya) تیره‌ای از مردمان ایرانی باستان بودند که در فلات ایران نشیمن داشتند.
چو برخضیض زمین مانده ایم سرگردان چو اوج عالم بالا بود نشیمن ما
باز اقبالش نشیمن کرده بر هفت آسمان هفت ‌کوکب را گرفته زیر پرّ و زیر بال
ازان به حفظِ نظر همچو باز مشغولم که دست و ساعدِ شاهان نشیمن است مرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال عشق فال عشق فال اعداد فال اعداد فال فرشتگان فال فرشتگان