نذر شکن

لغت نامه دهخدا

نذرشکن. [ن َ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) نذرشکننده. عهدشکن. پیمان شکن.که به نذر و عهد و پیمان خود وفا نکند و آن را بشکند. رجوع به نذر به معنی عهد و پیمان شود:
با چنین غافلان نذرشکن
جز چو پیغمبران نذیر مباش.سنائی.

فرهنگ فارسی

نذر شکننده پیمان شکن عهد شکن.

جمله سازی با نذر شکن

چو ز کعبه جمال تو به مدعا رسیدم به نیاز نذر کردم که دل از تو برندارم
موج دریا را به‌ساحل‌همنشینی تهمت‌است بیقراران نذر منزل کرده‌اند آرام را
در خبر است که «من نذر ان یطیع اللَّه فلیطعه و من نذر ان یعصی اللَّه فلا یعصه»
شبيه آن نذر مردى است كه به پيامبر گفت: نذركرده ام 50 گوسفند دربوانه قربانىكنم. حضرت پس از سؤ الاتى مانند آن چه گذشت، فرمود: به نذرت وفا كن.(87)
بشکفد گل از گلستان خیالم بعد ازین بس که رنگ صد چمن نذر بهارم کرده‌اند
کسی را میرسد لاف از کمال عشق در عالم که تا جانش بود نذر غم جانان بود جانش