لغت نامه دهخدا
مشک طرامشیع. [ م ُ / م ِ طَ ] ( اِ مرکب ) گیاهی است که وی را در خراسان کاکوتی گویند و بعضی فودنج گویند. حار یابس فی الثلاثه. ( بحر الجواهر ). مشک طرامشیر. رجوع به همین کلمه شود.
مشک طرامشیع. [ م ُ / م ِ طَ ] ( اِ مرکب ) گیاهی است که وی را در خراسان کاکوتی گویند و بعضی فودنج گویند. حار یابس فی الثلاثه. ( بحر الجواهر ). مشک طرامشیر. رجوع به همین کلمه شود.
( اسم ) مشکطرامشیر
💡 دمیده مشک خطش گویی آن دو آهوی چشم بر آن سرستکه مشک خود آشکارکند
💡 تو به هر جا که روی سنبل پر چین بر دوش خاک مشکین شود و مشک به خروار بود
💡 تو گفتی زجانش کنون شسته اند به شیر و می و مشک و خون شسته اند
💡 رویت به نور با مه گردون برابرست زلفت به رنگ دایهٔ مشک تتر بود
💡 مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
💡 گر ناف دهی پشک فروشد عوض مشک آن ناف ورا نافه تاتار مدارید