مجمعه پوش

لغت نامه دهخدا

مجمعه پوش. [ م َ م َ ع َ / ع ِ ] ( اِ مرکب ) جامه ای که بر روی مجمعه می کشیدند تا محتویات ظروف آن از گرد و غبار و غیره مصون ماند. پوشش روی مجمعه. مجموعه پوش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مجمعه شود.

فرهنگ فارسی

پوشش روی مجمعه

جمله سازی با مجمعه پوش

مرحوم قزوينى فرمود: او كه پيغمبر خدا بود، و شما بعيد مى دانيد كه آهن در دست او نرمو به اختيار او باشد. اين كه چيزى نيست از بنده هم كه پيغمبر نيستم اين كار ساخته است. سپس يك مجمعه ى ا سينى از مس را كه در برابرش بود، با دو انگشتمثل قيچى از وسط دو نيم كرد و فرمود: اين گونه خداوندمتعال آهن را در دست حضرت داوود - عليه السلام نرم و ملايم نموده بود!
و ختل، به فتح خاء مجمعه و سكون تاء، به معنى خدعه و فريباسـت. قـال الجـوهـرى: خـتـله و خـاتـله، اءى خـدعـه. والتخاتل، التخادع.
با اصحاب چنان مى نشست كه گويى يكى از آنان بود به گونه اى كه هرگاه غريبىوارد مى شد نمى دانست پيامبر كدام است تا از او سؤال كند، تا آنكه اصحاب از او خواستند در جايى بنشيند كه تازه وارد او را بشناسد، پس ‍سكويى از گل ساختند و حضرت بر آن مى نشست. هميشه مى فرمود: من بنده ام، مانندبندگان غذا مى خورم و مانند بندگان مى نشينم. و بر سر سفره و مجمعه غذا نمى خوردتا به خداى عزوجل پيوست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل
محتمل
با دقت
با دقت
اوشاخ
اوشاخ
فال امروز
فال امروز