ماهرخ رفتن

لغت نامه دهخدا

ماهرخ رفتن. [ رُ رَ ت َ ] ( ص مرکب ) اصلاً اصطلاح شکار است و بمعنی مواظب و مراقب بودن و کمین توله شکاری در اطراف شکار است تا وقتی شکارچی سر برسد و توله شکار را رم دهد و شکارچی او را هدف قرار دهد. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). به قصد برجستن خود را گرد کرده بی حرکت مترصد صید بودن چنانکه گربه برای گرفتن گنجشک وسگ شکاری برای صید شکار. نشستن چون نشستن گربه برای جستن به گنجشکی یا موشی. جمع و مترقب نشستن گربه برای گرفتن موش و دده برای گرفتن صید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || این اصطلاح سپس بمعنی هر نوع کمین کشیدن و مترصد بودن و حمله کردن استعمال شده است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ):
کبک در زیر پلو بنهفته رخ، من ماهرخ
همچو توله در کمین کبک پهلوی بنه.حکیم سوری ( از فرهنگ عامیانه ایضاً ).

فرهنگ فارسی

شکار مراقب بودن

جمله سازی با ماهرخ رفتن

شنیدمت که به حسنی فزون ز ماه چو دیدم بسی فزونتری ای ماهرخ از آنچه شنیدم
دو روز بعد خانواده خدا دوست در مطب بودند پزشك جوان وقتى دهان ماهرخ را باز كرد وبه وارسى دندان هايش پرداخت، لبخندى از رضايت بر لب نشاند و گفت:
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
آن دلبر ماهرخ، که جانان منست بر من به عزیزی چو دل و جان منست
پزشك جوان، با خوشرويى تمام از آنها استقبال كرد و پس ازمعاينه دهان ماهرخ. بااطمينان گفت:
در اين گير و دار عموى ماهرخ ناگهان به ياد دكتر جوانى افتاد كه به تازگى در مطبتازه تاسيس خود شروع به كار كرده بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لسان الغیب
لسان الغیب
فاسد
فاسد
دقت
دقت
اگزجره
اگزجره