ماری دو لورن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ماری دو لورن
عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن
کشتنم را چه در خورد ماری گر کشی هم به تیغ خود باری
با مدعی آمد به سرم آه که دارد ماری به سر این گنج که بینی به خرابم
یکی است ماری کاو را ز آتش است زبان یکی است ابری کاو را ز گوهرست مطر
گهی بر خویش می پیچم چو ماری گهی رقصم به ذوق انتظاری
ماری است مار شید که در کیسه خوشترست در خانه واگذار نماز دراز را