مات زدن
فرهنگ فارسی
مات شدن و ساکن ماندن
جمله سازی با مات زدن
تو رخ به رخ نه و از شاه مات ایمن باش که من به دولت وصل تو عرصه برچینم
زاردی بهشت برد تموز عدم حیات خرداد مانده زآذر مرداد هجر مات
منزل فقر ترا خانه مات آمد و هست عشق شاهی که از آن خانه بدر نگذارد
چون مات برد ماست همه کس حریف ماست وانجا که نیستیست همه عین هست ماست
تا در طلب مات همی کام بود هر دم که برون ز ما زنی دام بود