قدم دوز

لغت نامه دهخدا

قدم دوز. [ ق َ دَ ] ( نف مرکب ) آنکه قدم را به چیزی دوزد. || ثابت و پایدار. ( آنندراج ):
خار قدم دوز به پیرامنم
سوزن عیسی شده در دامنم.امیر خسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه قدم را بچیزی بدوزد ۲ - ثابت پایدار.

جمله سازی با قدم دوز

در بزم اغیار ای صنم در بزم ننهادم قدم یا نقد جان از کف دهم یا کام دل حاصل کنم
تنها كسى كه از ميان خانواده اش وصى پيغمبر است، گردى سترگ كه اگر مبارزىبخواهند، او قدم به جلو مى گذارد. (498)
نه تنها در برابر انبياء كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح وعالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت برميدارند، و براى
پای دلم افگار شد از خار ره عشق ای کاش! درین ره نرسیدی قدم دل
چو دست داد به من در وفا چه گفت ای دل به چشم تجربه باری قدم بگردیدی
964-مفسرانى كه هدايت در اين آيه كريمه را به مداومت بر پيمودن صراط مستقيم و يا ثبات قدم در راه تفسير كرده اند، آن را هدايت تكوينى دانسته اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز